دوباره

کی می شه دوباره دلمون یکی شه،نگاهمون کلاممون باشه و کلاممون عشق باشه.

-

کی میشه حس زیر پوستی با هم بودن رو تجربه کنیم و لذت در کنار هم بودن رو با خوردن یک چای مطبوع کامل کنیم.

-

خسته ام از این همه تنهایی.

حلقه ای انداختم بر انگشتم به نام حلقه ی عشق ،تا با تو باشم،برای تو باشم و از آن تو باشم.

-

-

و تو هیچ گاه برای من بودی؟

-

-

خسته ام از نگاه سردت از کلمات درون وجودت که هیچ گاه نشنیدمشان.

خسته ام از دلشوره ،دلهره،عقل و منطق .

پس حس کجاست؟

عشق چی شد و لذت زندگی کجا رفت.

لذت با هم بودن و در کنار هم بودن.

-

-

مدتها بود محبت را ازت گدایی نمی کردم.این عادت دیرینه ترکم شده بود.اما حالا ؟

نه!

دیگر تلاشی نمی کنم برای یاد دادن ادبیات عاشقیو

دیگر تلاشی نمی کنم تا لبخند را به لبانت بر گردانم چون تو خودت باید بخواهی تا بخندی.

خودم را بهت تحمیل نمی کنم ،خودت باید بلد باشی تا بیایی.

-

-

اما منتظرت هستم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد