-
رفتن
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 18:50
منتظرم منتظر یک خبر رفتن یا ماندن می خواهم بمانم اما شاید .... - - انتظار کلافه ام کرده بی حوصله ام و دمق - - و نوشتن را نیز - - تا درودی دیگر از جایی دیگر -
-
شبانه
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:01
من هیچ گاه دزدی نکردم .چون چیزی را با ارزش نیافتم . اما حالا می خواهم بدزدم. ایا دلت راببرم؟
-
دانه های رحمت اللهی
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:00
دانه های رحمت الهی امروز شهرمان را سفید پوش کرد. برف که می باره گوش دادن به نوای موسیقی مرسدس من رو می بره به رستوران ستاره آبی در راه چالوس و میز کنار پنجره رو به دره ای عمیق و سفید پوش با طعم خوش زرشک پلو با مرغ. این خاطره ایست که همیشه در روزهای برفی و در راه چالوس برای من یاد آوری میشه. - - بعضی لحظه ها آنقدر...
-
تعریف جدید
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 23:26
همه چیز در این سالها تعریف جدید پیدا کرده. تعریف تلوزیون و برنامه های تلوزیون هم رنگ و بوی جدید پیدا کرده است. برنامه ها رنگ و لعاب ندارند انگار یه جورایی همه شبکه ها از هم کپی شدند دیگه یک شبکه قران نداریم به حمدالله 6شبکه قران داریم .شبکه خبرمان هم که کار میز گرد معارفی می کند .شبکه چهار میز را برداشته و مجری و...
-
پر چونگی
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 22:50
از ساعت 4.30 تا 10که نبود.وقتی هم که اومد بابت غذا تشکر کرد و 45 دقیقه است که پای تلفنه. - -
-
دوباره
شنبه 27 آذرماه سال 1389 00:02
کی می شه دوباره دلمون یکی شه،نگاهمون کلاممون باشه و کلاممون عشق باشه. - کی میشه حس زیر پوستی با هم بودن رو تجربه کنیم و لذت در کنار هم بودن رو با خوردن یک چای مطبوع کامل کنیم. - خسته ام از این همه تنهایی. حلقه ای انداختم بر انگشتم به نام حلقه ی عشق ،تا با تو باشم،برای تو باشم و از آن تو باشم. - - و تو هیچ گاه برای من...
-
بی خوابی
جمعه 26 آذرماه سال 1389 00:52
دیشب نیمه شب اومد.نفهمیدم چون خواب آلو ،خواب آلود درب رو براش باز کردم. نیمه های شب از صدای گربه های حیاط پشتی با وحشت از خواب پریدم.فکر کردم بچه هان که شیون می کنند. - دیدم کنارم نیست.بلند شدم گشتن به دنبال همسر. پیداش کردم ،کنار شوفاژ رو زمین خوابیده بود.خوب قهر بود دیگه. اما این دیگه مسخره بود. بیدارش کردم زیرش تشک...
-
امامزاده صالح
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 23:56
صبح رفتیم امام زاده صالح.شلوغ بود و پر رفت و آمد.دسته بود که می آمد و می رفت.فهمیدیم آقای رئ-یس ج-مهو-ر هم آنجاند تا نماز بودیم.آش سید مهدی رو هم فراموش نکردیم.خوردیم و حلیم هم برا صبح فردا خریدیم و آمدیم. شب برا شب عاشورا رفتیم هیئت عرب ها در شهرک غرب. خوب بود.
-
تالار وحدت در محرم
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 23:53
عصر می خواستیم بریم مسجد محل برا روضه و .... یکی از دوستان تماس گرفتن برا احوال پرسی که خبر داد تالار وحدت برنامه ی نواهای ایرانی داره و ال و بل و... ما هم سر حال راه افتادیم به سمت تالار وحدت .تو این بارون. اسم برنامه نواها و خیمه هاست.بروشوری و شماره صندلی و بدون چک و چونه هم همون اولاش نشستیم و بسم الله قران خوانده...
-
عزیز من
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 23:34
عزیز من ُعشق من این روزها خیلی سرش شلوغه. ممنونشم که بخاطر من و بچه ها اینقدر سختی می کشه. - - - نه اینکه من تو پر قو باشم ها.نه منمدوران بسیار مشکلی رو سپری می کنم. اما او اینبار با ماست.چرا؟ قبلا اینطور نبود.و من و بچه ها همش تنها بودیم و او مشغول کار. اما حالا او پیش ماست و این رو با هیچ چیز عوض نمی کنم.
-
من می گم
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:57
من می گم زن و شوهر باید به حساسیت های هم احترام بگذارن. یه طرفه نباشه هر دو برا هم احترام قائل باشن و اگر مطلبی همسرشون رو ازار میده اون رو حل کنن(مثلا تو اب) خوب من به این موضوع حساسم دوست دارم زندگیم برا خودم باشه تو هم رو خیلی چیزا حساسی که من بهش احترام می ذارم نه؟
-
کارهای نیک
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 23:18
این مطلب، نوشته ای کوتاه و در عین حال جذاب است که دالایی لاما برای سال 2008 تنظیم کرده است. . 1 - به خاطر داشته باش که عشق های سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردن ها و ریسک های بزرگ محتاج اند. 2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. 3- این سه میم را از همواره دنبال کن: * محبت و احترام به...
-
مرا ببخش
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 23:12
مرا ببخش آزارت دادم،خودخواهی کردم و برای اینکه ناراحتی ام را به نوعی بروز دهم و تو بفهمی که رنجیده ام، موجبات آزارت را فراهم کردم. تو عزیزترین و بهترین اتفاق زندگی منی ، به خاطر داشتن تو از خدای خودم ممنونم . و من شکر نعمت بجا نیاوردم چون تورا آزردم.قدر نعمت را دانستن همان شکر نعمت است. خدایا مرا ببخش. همسرم را نیز به...
-
عشق
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 00:16
عشق یعنی صداقت یعنی همدلی عشق یعنی یکی بودن ،بدون او نتوانستن عشق یعنی پاکی یعنی خلوص ومن عاشقشم ...
-
معنی زندگی
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 22:20
یکی می گفت :زندگی مثل فرشیه که باید با نقشه ی از بل تعیین شده فقط ببافیش! اون یکی پشت چشم نازک کرد و گفت :زندگی همین لحظه هاست ،قدرش رو بدون و گذشته رو رها کن به آینده هم فکر نکن. - - اما من می گم:قبلا که جوون بودم و سرخوش فکر می کردم من هستم که جریان و روند زندگی رو تعیین می کنم.در واقع یه جورایی سوار زندگی میروم به...
-
درد بی ...
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 20:45
یعنی من اگه بمیرم کسی نیست حال من رو بپرسه؟ من الان مدتهاست که نیستم اما دریغ از یه پیغام!
-
چی بگم؟
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 23:12
ای داد از فراموشی! چه زود هم رو یادمون میره؟
-
شهر من
شنبه 15 آبانماه سال 1389 07:48
مردی را در میدان کاج چاقو می زنند،می میرد !پلیس کجاست؟ دز منطقه پارکینگ ممنوع پارک می کنند ،درست زیر تابلوی حمل با جرثقیل! زیر تابلوی شستشو ممنوع ،به ردیف ماشین ها یشان را می شویند! سر چهار راه ها گدایی می کنند! عابر پیاده،این بار به سلامت از وسط اتوبان رد می شود! و... چقدر شهر من زشت شده!
-
دلم
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 23:36
هوای دلم ابری است....
-
اما
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 04:00
واما عشق...
-
زندگی شما می تواند...
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 09:37
زندگی شما میتواند به زیبایی رویاهایتان باشد. فقط باید باور داشته باشید که میتوانید کارهای سادهای انجام دهید. در زیر لیستی از کارهایی که میتوانید برای داشتن زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است. هر روز آنها را به کار بگیرید و از زندگی خود در این سال لذت ببرید. سلامتی: 1- آب فراوان بنوشید. 2- مثل یک پادشاه صبحانه...
-
تنهایی
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 08:39
دلم گرفته.دورم خیلی شلوغه ولی کسی همدل نیست. چقدر آدما تنهان یعنی چقدر من تنهام
-
دنیا
جمعه 7 آبانماه سال 1389 09:00
بعضی آدما اینقدر بزرگن که دنیا رو با هر بدی که داره در خودشون جا می دن.
-
پدرم
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 00:04
پدرم را دوست دارم.برایم بزرگ است.قوی و بی اشکال.هنوز هم چون بچه ها فکر می کنم نه؟ او الان بیمارستانه. تصور اینکه تیغ جراحان سینه اورا بشکافد مرا دیوانه می کند.او برایم عزیز است. حتی سلول های بدنش. برایش دعا کنید.
-
سر بالا
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 14:21
یه وقتایی دلت از کسی یا کسانی پره که نمی تونی جایی بگی چون خودین و از یک خون و پوستید و به اصطلاح تف سر بالاست.
-
دوست داشتن
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 03:07
ازش می پرسم تا در جوابم می گوید :((معلومه که دوستت دارم.)) چقدر شنیدن این جمله را دوست دارم و چه با واسطه می شنوم. چقدر تغییر کردن برای یکدیگر شیرین است و من مدتهاست آن را مزه مزه کرده ام.
-
دل مهربون
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 00:54
از اینکه کینه به دل داشته باشم می ترسم می بخشم .محبت میکنم و منتظر پاسخ نمی شوم. با نا راحتی شان غمگین و در شادی شان می خندم. - - گاهی به این فکر می کنم که شاید اطرافیان من از نعمت حس بینایی و درک بی بهره اند؟
-
اظطراب
جمعه 9 مهرماه سال 1389 12:05
من دارم از زور اظطراب و دلشوره می میرم و اون خوابیده و خر و پفش تو اسمونه.
-
دورویی
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 22:31
توجه توجه! چنانچه به فردی برخوردید که حرفش با عملش یکی باشه،به منم خبر بدید. چرا صداقت اینقدر گران و دورویی ارزان شده؟
-
مه آلود
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 12:23
هوای مه آلود انگلستان در صبحی دل انگیز. لطافت هوا پوستم را نوازش می دهد و با هر نسیمی که به صورتم می خورد جریان خون را ،زیر پوستی ،حس می کنم.